روزهای زمستانی
از شیرین کاریهات بگم که وقتی توی بازی غرق میشی با خودت حرف می زنی و می گی بیا بیا ...
منم می گم کجا؟ کجا بیام؟
شمام می گی ایجا ایجا.
تازگیا باید خانوادگی جمع بشیم تا شما شیر بخوری مادرجون عمه اتی و بابایی باید کنارت دراز بکشن.
دیگه اینکه چند شب پیش تولد عمه اتنا بود شمام فقط دنبال خوردن توت فرنگی های روی کیک تولد عمه اتنا بودی. عزیزم اونشب خیلی خوشحال بودی.
توی ماشینم همش باید تو بغل باباجون بشینی بلدی بوق بزنی و موقع بوق زدن دستت رو به نشانه سلام بالا می بری قربونت برم که اینقدر اجتماعی هستی. موقع گوش دادن به ترانه روی سینه بابا لم میدی و غرق میشی توی آهنگها وقتی تموم میشد یهویی می گی تموم شد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی