اولین کلماتی که بر زبان آوردی . . .
سلام بعد از مدتی بالاخره فرصت پیدا شد بیام و عکسای جدیدت رو بذارم . امیر حسین جون بعد از واکسن 18 ماهگی ات خیلی می لنگیدی و همش می گفتی پا درد. دیدنت تو اون وضعیت که لنگان لنگان می دویدی خیلی ناراحتم می کرد. اما خدا رو شکر حالا خوبی ... پسر عزیزم امروز می خوام کلماتی که می تونی بگی رو تا جایی که یادم میاد برات بنویسم : امشین: امیر حسین آممین: آرمین ایجا: اینجا که که : کله (سر) دوار: شلوار جوبا: جوراب پیستا: پسته دفت: رفت پخت تموم شد بیا خورشت .... از کتاب خوندت که نگو هر روز صبح که از خواب بیدار میشی فورا میری کتاباتو میاری و اشکال توی کتاب رو تا جایی که بلدی می گی ...
نویسنده :
مامان
14:46
واکسن 18 ماهگی ات
عسلم این عکسا رو موقع رفتن به مرکز بهداشت گرفتیم. برخلاف همیشه بابایی همراهمون نبود. بخاطر همین با عمه اتنا و مادرجون رفتیم. ...
نویسنده :
مامان
17:04
باکس بردیا جون
قندعسلم این باکس رو عمه ایدا برای بردیا جون خریده بود شما که رفتی دیدیش خوشت اومد و رفتی توش. عمه ایدا هم لطف کرد و باکس نی نی خودشو داد به شما. ...
نویسنده :
مامان
16:52
چند تا عکس خوشگل از عجقم
" خاطرات با تو بودن.... عکس های ییلاق هژدان سر سال 94 .... ...
نویسنده :
مامان
16:17
پنج ماهگی نی نی حسین
خلبان سه ماهه
اولین باری که امیر حسین جون پیرایشگاه رفت
یک روز بهاری
این عکس تلاش های امیر حسین برای راه افتادن در اردیبهشت 93 است. قندی دقیقا 8 روز قبل از اولین سالروز تولدش راه افتاد. ...
نویسنده :
مامان
21:49