قندک در شاندرمن

عزیزم دو سالگیت مبارک...

1395/3/10 14:11
نویسنده : مامان
238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم دلم برات خیلی تنگ شده ... چهل و پنج دقیقه دیگه می بینمت. این مدت وقت نکردم مطالب مربوط به جشن تولدت رو کامل کنم. دلیل دومش هم قطع شدن اینترنت خونه است. حالا بریم سر داستان جشن تولدت دوسالگیت.....عمه آیدا هم زحمت کشید و با وجود داشتن بردیا جون اومد . وقتی جشن تولدت رو با آوردن کیک تولدت شروع کردیم  بخاطر اینکه بابایی برای انجام یه کاری دوباره بیرون رفت گریه کردی و همه امونو ناراحت کردی. کلاهتو نمیذاشتی. می خواستی حیوانات روی کیک رو از جاش دربیاری.عصبانی عصبانیمادرجونا هم استرس داشتن خستهخستهو مدام سرگرمت می کردن. بیشتر عکسامون تکراری بودن یا خوب نشدن. خطابعدش که بابایی اومد خوشحال شدی مخصوصا از فشفشه ها خیلی خوشت اومده بود. بعد از مراسم روشن نمودن شمع ها و خاموش نمودن اونا توسط شما نوبت به خوردن میوه و بستنی و آجیل و سپس کیک و چای رسید. راستی هوا خیلی گرم بود از اونجائیکه بابایی و عمه آیدا ید طولایی در نگهداری بچه در هوای گرم دارند کولر روشن نشد. بردیای طفلکی گرمش بود و نمی تونست بخوابه خلاصه همه امون گرممون بود جز عمه آیدا و باباییگریهگریه.... بعدش هم عمو بهروز و پدر جون تشریف آوردند خواب آلودخواب آلودخواب آلودو شام خوردیم . خوشمزهخوشمزهنتیجه ای که از اینروز گرفتم این بود که 1- عمه های بسیار خوبی داری چون بخاطرت زحمت راه رو تقبل کردند و اومدندمحبت محبتو 2- جشن تولد دو سالگیت به اندازه پارسال جالب و دلچسب نبود. سال دیگه انشاالله بابایی مسئولیتش رو به عهده می گیره زیبازیباچشمکچشمک... عشقم با همه شیطنت هات مامانی عاشقته انشاالله صدو بیست ساله بشی و همیشه موفق و سربلند باشیمحبت.

پسندها (3)

نظرات (0)